وبلاگ معرفی کتاب نوشت:
شماره ( یکصد و سی و یک)
نام کتاب : سلوک
نویسنده : محمود دولت آبادی
ترجمه : ...
موضوع : رمان
انتشارات : نشر چشمه
نوبت چاپ : شانزدهم ۱۳۹۴
تعداد صفحات : ۲۱۲
درباره کتاب :
«سلوک» نام یکی از آخرین رمان های محمود دولت آبادی است. چاپ اول آن در بهار 82 است و 212 صفحه طول دارد.
دولت آبادی برای نوشتن این رمان، چهار سال وقت صرف کرده است: از سال 77 تا 81. سلوک در نمایشگاه کتاب آن سال، پر فروشترین کتاب نشر «چشمه» بوده است.
این کتاب جنجال برانگیز محمود دولت آبادی برنده ی جایزه ی ادبی «واو» نیز شده است.
سلوک روایتگر حکایتی عاشقانه است و به روایت خود او حکایت : قلب ـ دل ـ همان مفهوم قدیمی و باستانی که فرهنگ ما بر محور آن ریخت یافته یا از ریخت افتاده است :
« تو آمدی و من با خود گفتم خجسته باد ؛ طالع شد » و « او » که طالع می شد چه کسی بود و از کجا می شناختش و برای چه ؛ و از چه هنگام در انتظارش روز را به شب و شب را به روز رسانیده بود؟
« . . .چگونه باز کنم، چگونه بگشایم راز این زاویه ازهستی آدمی را که نمی شناسم و می شناسم،که می شناسم و نمی شناسم »
. . . یک بار،بیش از یکبار به او گفته بود « در نبودت هم،من نوزاد، از آغاز به جستجوی تو بوده ام سرگردان کوچه ها و خیابان ها در یک خانه به دوشی مستمر و در سفری که خوب به یاد می آورم از کدام زاویه ذهنم آغاز شده بود؛و چون طالع شدی و نفس کشیدم و با خود گفتم آی . . . سرانجام آمد ! »
درباره داستان :
قیس (قهرمان داستان)، مردی سالخورده است که به شهری اروپایی سفر کرده است و در آنجا می خواهد به خانه دوستش آصف برود، ولی میزبانش در خانه نیست و مرد تمام طول روز را آواره کوچه پس کوچه ها می شود. در شروع رمان، قیس، مردی را می بیند که از سایه کوچه می رود. مردی که به دنبال خود، قیس را به گورستان می کشاند. مردی که “یک حس گنگ و ناشناخته به او می گوید که باید برایش آشنا باشد. اما هر چه به ذهن فشار می آورد، نمی تواند تصویر روشنی از او برای خود بسازد”. به نظر می رسد که این مرد کسی نیست جز خود قیس. خودی که درگیر خاطرات گذشته شده است و با دست نوشته های خود، قیس را نیز به گذشته می برد. گذشته ای که از ۱۱ سال قبل شروع می شود. جایی که قیس میانسال، عاشق دخترکی ۱۷ ساله می شود:”با هفده بهار آمده بود در گلوگاه به هنگام شهریور، فصلی که بسیار دوست می داشتش قیس، با خون روشن زیر پوست گونه ها و ذکاوتی کودکانه در مردمک چشمهایش و نیرویی برجهنده در قفسه سینه”.
از متن :
احساس ترس و نا امنی از نگاه و زبان دیگران ، واگویه های حتمی و گمان این که دیگران با اندازه و معیارهای خودشان انسان را مورد داوری قرار می دهند ، بسیار مهم تر بود از هر انگیزه آزاردهنده ی دیگر .
صفحه ۹از متن کتاب
چقدر خوب می بود اگر این امکان فراهم میشد که بتوان همه ی آنچه در ذهن رخ می دهد ، به همان دقت و همان سرعت روی کاغذ آورد . اما این ناممکن است . برای همین انسان ، انسانی که ذهنی چنان شتابنده و پر تپش دارد ، در نوشتن دچار غبن می شود از این که کمترین از آن انبوهه را هم نتوانسته است روی صفحه کاغذ ثبت کند ، اما چه توان کرد ؟ باید به خود باوراند که عصاره ی آن انبوهه رت توانسته ای روی کاغذ بیاوری .
صفحه ۱۷از متن کتاب
و آدمی هرگز روح خود را از نگاه خود پنهان نمی دارد ، اگر با خویش در ریا نباشد ؛ و انسان مگر چند چشم محرم می شناسد تا بتواند دل _ باطن خود را در پرتو نگاه ها وابدارد بی هیچ پرهیز و گریز ؟ چه بسیار آدمیانی که می آیند و می روند بی آن که از هیالشان بگذرد که چنین موهبتی نیز وجود دارد که انسان بخواهد و احساس وجد کند از این که خودی ترین و محرم ترین چشملن عالم در او می نگرد .
صفحه ۲۶از متن کتاب
و قیس پشت فرمان اتومبیل نباید احساس کند که همه سنگ کوه ها روی شانه های او فرود می آیند ؛ و چرا آن را حس می کند ؟! « ... زیرا که در عالم کون و فساد هیچ چیز نیست که طاقت بار عشق تواند داشت .»
صفحه ۳۰از متن کتاب
عجیب ترین خوی آدمی این است که می داند فعلی بد و آسیب رسان است ، اما آن را انجام می دهد و به کرات هم . هر آدمی ، دانسته و ندانسته ، به نوعی در لجاجت و تعارض با خود به سر می برد ، و هیچ دیگری ویرانگر تر از خود آدمی نسبت به خودش نیست . قیس میداند که شب بیداری عمر را کوتاه تر می کند و کشیدن سیگار در شب دو چندان آسیب رسان است ،
موضوعات مرتبط: مرودشتمطالب وبلاگ های مرودشتیفرهنگی
برچسبها: کتاب معرفی کتاب مرودشتسلوک محمود دولت آبادی