آن نه زلفست و بناگوش، که روز است و شب است «نه دهانی ست که در وَهمِ سخندان آید آتش روی تو زین گونه که در خلق گرفت آدمی نیست که عاشق نشود وقت بهار «جنبش سرو، تو پنداری کز باد صباست؟ «هر کسی را به تو این میل نباشد که مرا»(4) خواهم اندر طلبت، عمر به پایان آورد «هر قضایی سببی دارد و من در غم دوست «سخن خویش به بیگانه نمییارم گفت «لیکن این حال محالست که پنهان ماند |
وآن نه بالای صنوبر، که درخت رطب است مگر اندر سخن آئیّ و بداند که لب است»(1) عجب از سوختگی نیست، که خامی عجب است هر گیاهی که به نوروز نجنبد، حَطَب(2) است نه، که از ناله مرغان چمن در طرب است»(3) «کآفتابی تو و کوتاه نظر، مرغ شب است»(5) «گر چه راهم نه به اندازه پایِ طلب است»(6) اَجَلم میکُشد و درد فراقش سبب است»(7) گله از دوست به دشمن نه طریقِ ادب است»(8) تو زِرِه میدری و پرده سعدی، قصب است»(9) |
1)دهانت آنقدر کوچک است که باید سخن بگویی تا سخن دان (شاعر و ادیبی که وصف زیبایی تو را می گوید) متوجه شود دهان و لب داری! 2)چوب خشک، هیزم 3)آیا تو گمان می کنی که لرزش و تکانهای سرو در باد به خاطر وزش باد صبا است؟ نه، بلکه درخت سرو به خاطر ناله مرغان چمن که عاشقش هستند در حال رقص و شادمانی است 4)هر کسی همانند من عاشق تو نباشد 5)تو همانند آفتاب هستی و کوتاه نظری که عاشق تو نیست، مانند خفاش است که از نور و روشنایی گریزان است 6) اگر چه راه وصال تو فراتر از توان و خواست من است 7) هر زیان و اتفاقی دلیلی دارد، اجل جان مرا می گیرد و دلیلش درد دوری از معشوق است 8) درد غم عشق خود را به بیگانه نمی گویم، زیرا راه و رسم ادب این نیست که از دوست پیش دشمن شکایت کنی 9) اما راز عشق تو پنهان نمی ماند، زیرا عشق تو افراد قوی تر از سعدی را هم رسوا کرده است. زره در مقابل قصب... قصب نوعی پارچه ظریف کتانی است
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: شعر مرودشت، شاعر مرودشت، مرودشت، اخبار مرودشت
تاريخ : دو شنبه 22 دی 1393
| 23:52 | نویسنده : شکوهی |